حفظ رسم و رسوم و سنت ها با اینکه کاری ارزشمند برای فرهنگ هر سرزمینی هست اما همین سنت ها وقتی بصورت افراطی و تعصبی ادامه پیدا کنند تبدیل به عذابی دردناک برای تمامی اهالی آن سرزمین خواهند شد.

از چی صحبت میکنم؟

موضوعی که در این مطلب درباره آن صحبت میکنم ، یک دغدغه شخصی است ، یک آشفتگی از نگاه یک ساده زیست ، ممکن است برای شما هیچگاه پیش نیامده باشد ولی اغلب شهرنشینان این رویداد را دیده و شنیده اند.

از آداب و رسومی که از گذشته در مراسم هایی همچون ازدواج و خاکسپاری در ایران ایجاد شده ، مراسم هایی که بخاطر چشم و هم چشمی ها ، قضاوت ها و حرف و حدیث های بعد از آن دیگر هیچ صمیمیت و دلنشینی سابق را ندارند .

هر چند مشکلات ما همیشه کمی پیچیده به نظر می‌آیند، اما در اساس و گوهر خود بسیار ساده‌اند.

کارل پوپر

اتفاق ساده ای مثل ازدواج یا مرگ خود کابوسی عجیب را برای انسان های در گیر آن رقم زده است .

رفت و آمد های بسیار ، برگزاری چندین مراسم چیز کشون و چیز بیار ، دادن سور و چیدن سفره نهار ، شام و پذیرایی سراسری ، دادن و گرفتن هدیه ها ، خرج کردن های عجیب برای آدم هایی که اغلب نیازی به آن ندارند

تهیه آلبوم ها و صحنه آرایی هایی که هیچ کس توجهی به آنها نمی کند.

خلاصه آنکه بریز و بپاش گسترده این مراسم ها و ترس مهمان و میزبان از بابت حذف یا عدم رضایت دیگری از حضور در آنجا که مثل مته ای در مغز هر کدام فرو رفته و آزارشان میدهد.

براستی چرا باید بعد از مراسم عروسی ، مراسم پاتختی گرفته شود ، چه نیازی است که بعد از به خاک سپردن یک عزیز، همه شرکت کنندگان به خانه یا رستورانی رفته و در مقابل چشمان صاحبین عزا ، شکم های خود را با چلو ها و جوجه ها پر کنند ،  چه نیازی است که جماعتی از روز خاکسپاری تا یک هفته بعد را در خانه متوفی اردو زده و خانواده متوفی را وادار به تهیه و تدارک خورد و خوراک برایشان نمایند . مگر یک خدابیامرز و چند فاتحه چه دِینی بر گردن صاحب عزا میگزارد که اینگونه باید با او رفتار شود.

برگردیم به مراسم ازدواج که دیگر به غولی تبدیل شده که کمتر کسی میتواند به آن نزدیک شود ، مراسمی که در ظاهر ساده خود که همان عهد و پیمان بستن دو آدم برای بودن با عشق در کنار یکدیگر است ، حالا چهره ای دیگر گرفته و تبدیل به مرکز تمام عقده گشایی ها ، برتری جویی ها ، کم کردن شخصیت انسانها در حد مدل  ماشین و لباس ، جواهرات و هدایا تنها برای ثبت لحظاتی که خیلی زود میهمانان فراموش میکنند و برای میزبانان تنها خستگی و جیب خالی باقی میگذارد.

من نمی گویم چرا زیاد خرج می کنند بلکه از آنهایی که لازمه خوشبختی و سعادت خود را در همرنگی با جماعت و خرج کردن ها و بریزو بپاش ها می بینند یک سوال دارم و آن اینکه آیا این هزینه کردن ها ، چه از لحاظ مادی و چه زمانی، برای شما ارزشی می آفرینند .

آیا از فردای آن روز شما راحت تر میخوابید؟

آیا آرام تر ، سالم تر و با وفا تر خواهید شد؟

آیا عشق و علاقه تان به زندگی بیشتر شده است؟

چندین سال است که عده ای هر آنچه را از غرب و شرق می آید بدون لحظه ای تفکر قبول و در زندگی خود به کار میگیرند و دسته ای دیگر با هر آنچه که وارداتیست به مانند بیماری واگیردار رفتار کرده و همه توان خود را برای جلوگیری از آن به کار میگرند.

در صورتی که میشود با ذهنی باز به سمت تبادل فرهنگی رفت همانطور که فرهنگ ما بی عیب و ایراد نیست ، تمام فرهنگ غرب نیز منحط و منحرف نیست .

شاید در فیلم های بسیاری مراسم های ازدواج و خاکسپاری را در آمریکا و اروپا دیده باشید ، چیزی که در همه آنها مشترک است همان رعایت ” سادگی ” ست

مراسم های ازدواج در آنجا فارغ از شرایط مالی و اجتماعی افراد اغلب در یک باغ و ویلای شخصی ، یک مراسم ساده عهد بستن توسط کشیش یا وکیل و در نهایت پذیرایی ساده و رقص و شادی است.

همه اینها را بگذارید در مقابل هفت خانی که در ایران برای ازدواج میگذرانند.

در بعضی از کشورها رسم است وقتی کسی می میرد برای تسلای خاطر بازماندگان با خود غذا می برند ، مقداری از آن را دور هم میخورند و ما بقی می ماند برای روزهای بعد که خانواده متوفی دغدغه تهیه غذا نداشته باشند.

شاید تنها الگو گیری ما از مراسم خاکسپاری در غرب استفاده از عینک آفتابی باشد. که همه را تبدیل به دسته ای آدم آهنی های بی احساس میکند ، که منتظرند هرچه زودتر مراسم تمام شود تا به کارهایشان برسند.

اگر دیدگاه و تفاوت های دینی و آیینی را نا دیده بگیریم میشود با الگو گیری از جوامع دیگر و وارد کردن بخش های خوب آداب و سبک زندگی آنها، کمی از پیچیدگی ها و آشفته گی های آغاز و پایان زندگی کاست و به جایش در راه تداوم و لذت بردن بیشتر با کمترین ها قدم برداشت.