در اواسط قرن بیستم ، موسیقی کلاسیک دست به تجربه‌های جدیدی میزند، آهنگسازان آوانگارد قطعات تقلیدی را نوشتند که برای ایجاد سرگرمی در موسسه موسیقی نخبه گرا طراحی شده اند. آهنگسازانی مثل شنونبرگ و بولز ایده هارمونی را از بین بردند و موسیقی را طبق اصول ریاضی نوشتند،گروهی از آهنگسازان آمریکایی شروع به بازسازی موسیقی کلاسیک از پایه های آن کردند و موسیقی مینیمال به دنیا آمد.

موسیقی مینیمال چیست؟

مینیمالیسم در اواسط دهه ۱۹۶۰ در حومه های تجربی موسیقی کلاسیک شروع شد. اکنون، مینیمالیسم به یک پدیده بین المللی تبدیل شده است که تأثیر بسزایی در جهت گیری موسیقی جدید در ایالات متحده و بعد از آن داشته و منجر به ادعای مینیمالیسم به عنوان “زبان موسیقی مشترک” اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم شده است.

موسیقی مینیمال مثل آثار دیگر هنری علاقه مندان خاص خود را دارد، شما با شنیدن این سبک آثار که همراه با تکرار مداوم یک نُت در ضرباهنگ های بلند هست،شاید کلافه و خسته شوید ولی به مرور گوش شما به ریتم و گام ها عادت میکند،گویی که به حالتی از خلسه یا هیپنوتیزم وارد میشوید.

مشابه هنر مینیمالیستی، آهنگسازان مینیمالیستی در برابر پیچیدگی، چگالی و دشواری ناب موسیقی مدرنیستی آن سالها واکنش نشان می دادند.

موسیقی مینیمال به طور معمول دارای تکرار، مقیاس های دیاتونیک و هارمونی ها، شبکه ای از ضربات ثابت، بدون تغییر در سرعت (ساخت آن شبیه به ژانرهای خاصی از موسیقی باروک) و دینامیک‌های تک رنگ یا تراز (برخلاف سیال که بیانگر دوران های رمانتیک و مدرنیست) است،گوش دادن به موسیقی مینیمالیستی بسیار شبیه گوش دادن به باران است.

موسیقی مینیمالیستی غالباً به عنوان طرد گرایش های مدرنیسم اروپایی مانند سریالیسم پیچیده و ریاضیات دقیق تلقی می شود. موسیقی مینیمالیستی بصورت عَمدی از عناصر سنتی فرم و سبک استفاده میکند و به ریشه ها، عناصر اصلی موسیقی باز می گردد: ملودی، سبک و ریتم.

اگر ملودی محور X و ریتم محور Y در هواپیمای موسیقی باشد، تغییر ریتم ها و تراکم بافت در مینیمالیسم یک محور Z را شکل میدهد، بعد سومی که میشود آن را تجربه موسیقی نامید.

آنچه می شنوید بستگی به نحوه تمرکز گوش شما دارد. ما در مورد اختراع یک زبان جدید صحبت نمی کنیم بلکه ادراک جدیدی از زبان های موجود را اختراع می کنیم.

فیلیپ گلس

پیشتازان موسیقی مینیمال

یک گروه کاریزماتیک از چهار آهنگساز به عنوان پیشتازان موسیقی مینیمال شناخته میشوند، همه آنها در فاصله چند سال از یکدیگر متولد شدند، لا مونت یانگ (۱۹۳۵) ، تری رایلی (۱۹۳۵) ، استیو ریچ (۱۹۳۶) و فیلیپ گلس (۱۹۳۷).

آهنگسازانی مثل فیلیپ گلس(Philip Glass) فرمول مینیمالیستی را در پیش گرفتند و آن را توسعه دادند تا به موفقیت بزرگی رسیدند. او دنیای اپرا را با شاهکار مینیمالیستی خود (انیشتین بر روی ساحل) لرزاند. در جاهایی که موسیقی اُپرا بزرگ و بیش از حد افراط گرا شده بود، گلس تعادلی بین کلاسیک و نوآوری مرزبندی شده با دنیای مدرن و هیجان انگیز پیدا کرد.

این جنبش در ابتدا ده ها آهنگساز را درگیر کرد، اگرچه تنها پنج نفر (یانگ، رایلی، ریچ، گلس و بعداً جان آدامز) ظاهر شدند که با موسیقی مینیمال آمریکا ارتباط پیدا کردند، در موسیقی اروپا آثار آهنگسازانی مثل لوئیز آندریسن، کارل گایوارتس، مایکل نیمان، گاوین برایس، استیو مارتلند، هنریک گورکی، آروو پرت و جان تاونر از صفات مینیمالیستی برخوردار هستند.

مشخص نیست که اصطلاح موسیقی مینیمال از کجا آغاز شده است، استیو ریچ اظهار داشته است که قابل انتساب به مایکل نیمان است، ادعایی که دو محقق به نام های، جاناتان برنارد و دن واربورتون نیز به صورت مکتوب مطرح کرده اند در حالی که فیلیپ گلس معتقد است که تام جانسون این عبارت را اختراع کرده است.

امروزه نیز آهنگساز ایتالیایی Ludovico Einaudi از هارمونی های اساسی و تکرار نُت‌ها استفاده می کند و به تدریج احساسی آشنا و عمیق با پیانو را به سادگی و زیبایی می آفریند،که نشانه‌های آشکاری از موسیقی مینیمال را با خود دارد.

سرنوشت موسیقی مینیمال

بعد از اولین موج موسیقی مینیمالیستی در دهه ۱۹۶۰ و ۷۰ ، اوایل دهه ۱۹۸۰ روندی شکل گرفت که منتقدان موسیقی آن را “پُست مینیمالیسم” می نامند، که ناشی از نسل جدیدی از آهنگسازان نوظهور است که شامل ویلیام دادورث، جانیس گیتک، دانیل لنتز، اینگرام مارشال و جاناتان کرامر.
قطعات اولیه مینیمالیستی اغلب بسیار طولانی بودند (بیش از ۳۰ دقیقه) و سازهای متنوعی داشتند که آهنگسازان برای اجرای موسیقی از گروههای انعطاف پذیر خود استفاده می کردند، اما قطعات پُست مینیمالیسم بطور قابل توجهی کوتاه تر بودند و اغلب با یک ساز خاص اجرا می شدند.

جایی که شاید موسیقی مینیمالیستی بیشترین تأثیر را در صحنه موسیقی امروز داشته باشد، در موسیقی موسوم به “نئو کلاسیک” یا “ایندی کلاسیک” است.

موسیقی نئو کلاسیک بسیاری از عناصر اصلی مینیمالیسم را حفظ می کند: سادگی در موسیقی، تمرکز بر تکرار عناصری که به تدریج با گذشت زمان تغییر می کنند و یک پالس ریتمیک اساسی. با این حال، بسیاری از آثار موسیقی نئو کلاسیک نیز تأکید مجدد بر ملودی و ترانه را نشان می دهد. موسیقی نئو کلاسیک از زیبایی و احساسات دور نمی ماند و بر عناصر کلیدی موسیقی کلاسیک تاکید میکند تا به نوعی به رمانتیسم در اواسط قرن نوزدهم و آهنگسازانی چون شوبرت، شومان، شوپن و لیز برسد.

گاهی اوقات ساده ترین ایده ها زیباترین نتایج را ایجاد می کنند.

داستان موسیقی مینیمال


چه اتفاقی می افتد هنگامی که یک موسیقی از مرزهای “کلاسیک” تجاوز می کند؟
چه اتفاقی می افتد وقتی موسیقی سعی می کند تا شکاف ایجاد شده بین آهنگساز و مخاطب را در موسیقی مدرنیستی اوایل قرن بیستم کم کند؟
چه اتفاقی می افتد که یک موسیقی مجددن مفهوم اصلی گوش دادن را به ما یادآوری کند و مجددن بر مخاطب با صدا به عنوان یک تجربه درونی و عاطفی تأثیر می گذارد؟ این داستان موسیقی مینیمالیستی است.

مینیمالیسم تقریباً به هر گوشه فرهنگ موسیقی رسیده است،بسیاری از آهنگسازان که در سبک کلاسیک کار میکنند برخی از عناصر مینیمالیسم را پذیرفته اند در حالی که در برابر دیگران این تاثیر را رد می کنند. بدین ترتیب، موسیقی مینیمال(حداقل) به یک مسئله قابل بحث ماکسیمال(حداکثر) تبدیل شده است و از سبکی مبتنی بر سادگی بنیادی، به جعبه ابزاری از تکنیک های محبوب تبدیل شده است که قادر به بیان طیف گسترده ای از محتوا است.

عناصر و تاثیر موسیقی مینیمال را میتوان این روزها در موسیقی الکترونیک نیز شنید و تاثیر عمیقی که بر شکل گیری سبکها مختلف موسیقی الکترونیک مثل هاوس، دیپ هاوس و ترنس داشته است، موسیقی که تاکید بسیار بر مخاطب و لذت دسته جمعی در فضاهای بزرگ دارد، موسیقی مینیمال مخاطبان را به گوشه‌هایی از موسیقی کلاسیک بازمی گرداند که با آوانگارد احساس بیگانگی می کردند.

موسیقی یک خیابان یک طرفه نیست، بلکه یک مکالمه است. جایی که نقش شنونده به اندازه نقش هنرمند اهمیت دارد

Ludovico Einaudi

منابع: اینجا، اینجا و …